سایت مذهبی ساقی کوثر
دانلود آهنگ های جدید مداحی ، عکس های مذهبی و مطالب مذهبی
|
فردا شب ساعت 10 طبق موعد مقرر پشت سیستم رفتم و امیر هم آمد. بعد از سلام و احوال پرسی گفت: این بنده خدا، دختری مسیحی است به نام haana است. که توی دانشگاه هم کلاسی من است. سوالاتی برایش حل نشده. ببین می توانی کمکش کنی . گفتم اشکال ندارد. گفت: او با حروف فارسی آشنا نیست. باید برایش فینگلش بنویسی. (ظاهرا گویش فارسی را با مکالمه یاد گرفته ولی با حروف فارسی آشنا نبود. لذا امیر از من خواست با حروف انگلیسی مطالب فارسی را بنویسم تا متوجه شود. مثل پیامک هائی که ما ایرانی ها با حروف انگلیسی متن فارسی را برای هم می نویسیم. )
هر چند که به نوشتن فینگلش عادت نداشتم و سختم بود ولی با توکل به خدا قبول کردم. امیر به من گفت: دختره آمده و الان پایین پیش مادرم است من الان از پشت سیستم می روم و او را پشت سیستم می فرستم.
دو سه دقیقه گذشت و دختره پشت سیستم آمد. نوشت: من haana هستم.
از آشنائی با او ابراز خوشوقتی کردم و گفتم: در خدمتم سوالی دارید در حد سوادم دوست دارم کمکت کنم. منِ ساده فکر می کردم اسمش هَنا است چون فیلم هنا دختری در مزرعه را دیده بودم. چند بار که هنا گفتم گفت: اسمم هنا نیستم هاآنا ست. گفت: من و امیر توی دانشگاه هم کلاسی هستیم. خیلی دوسش دارم جوان خوبی است. چند بار خودمو آرایش کردم لباس خوشگل پوشیدم و خودم را به او عرضه کردم . اصلا حاضر به رابطه جنسی نیست. یعنی من زشتم؟ منو دوست نداره؟ و ....
گفتم: چی می گه؟ گفت: می گه این کارها در دین ما حرامه و قبول نمی کنه . گفتم : اصلا بحث زشتی یا زیبائی مطرح نیست. در دین اسلام روابط جنسی فقط در چهارچوب خانواده تعریف شده است و بیرون خانواده نه مرد و نه زن حق رابطه ی جنسی ندارد این کارها فقط در فضای خانواده است و بس. بعد مقداری از زندگی آقا امیرالمومنین و خانم فاطمه زهرا سلام الله علیهما برای او گفتم .
دختره گفت: ولی من امیر را می خواهم و نمی توانم از او دست بردارم. گفتم: نظرت درباره مسلمان شدن چی است؟ گفت: خانواده ی من مسیحی هستند ولی تعصب ندارند و من را در تصمیم گیری آزاد گذاشته اند. گفتم: خب اگر واقعا امیر را دوست داری و اسلام را هم شناختی مسلمان شو. گفت: امیر با من خیلی صحبت کرده است اگر این طوره باشه برای مسلمان شدن چه کار کنم؟ گفتم: شهادتین را که به زبان بیاوری مسلمان شدی. حرف هایش تمام شد و از پشت سیستم بلند شد و بعد از لحظه ای امیر دوباره آمد و گفت: چی پرسید و چی شد؟ مقداری از صحبت ها رد و بدل شده را به او گفتم و گفتم: اگر واقعا دختر خوبی است و دوستش داری باهاش ازدواج کن هم یک نفر را مسلمان کرده ای و هم هر دوی شما به آرزویتان رسیده اید. گفت: خودم شهادتین را برایش می گویم. آن شب هم از همدیگر خداحافظی کردیم و فردا شب همان ساعت دوباره همدیگر را پیدا کردیم. از امیر پرسیدم: که بنده ی خدا چی شد؟ گفت: همان دیشب شهادتین را گفته و مسلمان شد و مادرم چادر سفیدی به او داده و نماز می خواند مثل فرشته ای شده است!گفتم: قصه ی ازدواج شما به کجا کشید؟ گفت: بقیه را خودم بلدم چه کار کنم. یک جورائی بی شباهت به قصه ی حضرت یوسف علیه السلام و زلیخا نبود. از یک طرف خوشحال بودم و از طرف دیگر از خودم خجالت کشیدم. پسره ای که در فضای فساد غرب است و گناه کردن برای او هیچ کار ندارد همه چی برایش آماده است و التماسش می کند ایمانش اینقدر قویست که دست رد برسینه ی گناه می زند اون وقت ما توی ایران اسلامی دنبال گناه برویم. روز قیامت خداوند این پسره را روبروی من و امثال من قرار می دهد و از ما می پرسد: برای گناه خود چه توجیهی دارید؟ هر توجیهی بکنیم این جوان را نشان می دهد و می گوید: او هم همین شرایط شما را بلکه بدترش را داشت و دامنش را آلوده نکرد. خدایا اگر گناهی کردیم غلط کردیم. ضعیف بودیم شیطان فریبمان داد. در میدان کشتی شهوت و حیا و عفاف، گاهی پشت ما به زمین خورد. با دیدن چنین قضایائی قوت می گیریم. به ما سخت نگیر که تو ارحم الراحمینی و ما اضعف الضعفا. نظر بدهید.
نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |